ججججک
1دو نفر در طول مهمانی کنار هم نشسته بودند و یک کلمه هم با هم حرف نزدند. پس از دو ساعت یکی از آنها به دیگری گفت: پیشنهاد میکنم حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم!
-2 به غضنفر گفتند: ?? شهریور چه روزیه؟ کمی فکر کرد و گفت: فکر می کنم ?? خرداد باشه!
-3 ?غضنفر دو تا بلوک سیمانی رو گذاشته بوده رو دوشش، داشته میبرده بالای ساختمون. صاحبکارش بهش میگه: تو که فرقون داری، چرا اینا رو میگذاری رو کولت؟! غضنفر میگه: اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذیت میکرد!
-5 بهمن و علی(اصفهانی) سرباز بودن. بهمن میمیره، علی میره برای خانواده بهمن تلگراف بزنه که بهمن مرده. مسئول تلگرافخونه میگه: هر کلمه هزار تومان، برای تاریخ و امضا هم پول نمیگیریم. علی میگه بنویس: بهمن تیر خرداد مرداد !
-6 غضنفر عقب عقب راه میرفته، ازش میپرسند: چرا اینجوری راه میری؟ میگه:آخه بچهها میگن از پشت شبیه آلن دلونی!
-7 به غضنفر میگن چرا زن نمیگیری؟ میگه: ای بابا، کی میاد زنش رو بده به ما؟!
-8 باباهه (حواسش نبوده که کلاهش سرشه) به بچهاش میگه برو کلاه منو بیار. بچه میگه: بابا کلاهت که رو سرته! باباهه میگه: اه...پس...نمیخواد بری بیاریش!
-9 آرنولد میره آبادان، همون شب اول آبادانیه تو خیابون بهش گیر میده که: ولک تورو جون بوات.. تو رو جون ننت، فردا ما رو تو خیابون دیدی بهم سلام کن! خلاصه اونقدر التماس میکنه، تا آخر آرنولد قبول میکنه. فرداش آبادانیه داشته با دو سه تا از رفیقاش تو خیابون چرخ میزده، یهو ارنولد میاد میگه: سلام عبود! آبادانیه میگه: اَاهه ... باز این سیریش اومد!
-10 از یه امریکایی و یه آفریقایی و یه ایرانی می پرسن: نظرتون راجع به کوپن گوشت چیه؟آمریکایی میگه: کوپن چیه؟ آفریقایی میگه: گوشت چیه؟ ایرانیه میگه: نظر چیه؟!
-11 غضنفر یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی ابهر سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ غضنفر گفت: ببخشید! عوضی گرفتم.
-12 مرد: بازهم که پارچه خریدی؟ زن: میخوام برات دستمال بدوزم. مرد: این که چهار متر پارچه است؟ زن با بقیهاش هم برای خودم یه پیرهن میدوزم.
-13 جواد عطسه کرد. بهش گفتند: عافیت باشه. گفت: یه بار دیگه زرت و پرت کنی میزنم پک و پوز تو خورد میکنم.
-14 لره داشته پشت بوم خونش رو آسفالت میکرده، آسفالت زیاد میاره، سرعت گیر میذاره!
-15 معلم: الفبای فارسی رو بگو ببینم. شاگرد: الف ? ب ? پ ? ت ? ث ? چهار ? پنج ? شش ? هفت... معلم: الفبای انگلیسی رو بگو ببینم. شاگرد: ا ? بی ? سی ? چهل ? پنجاه ? شصت ? هفتاد... معلم: الفبای یونانی رو بگو ببینم. شاگرد: آلفا ? بتا ? ستا ? چهارتا ? پنجتا ... معلم: نخواستم بابا یه شعر بگو. شاگرد: نابرده رنج گنج ? پنج ? شش ? هفت...
-16 ترکه میرسه، میخورنش.
-17 دوتا پسر حوصلهشان سر رفته بود. یکی از آنها گفت: بیا شیر یا خط بیندازیم. اگر شیر شد میریم دوچرخه سواری، اگر خط شد میریم ماهواره نگاه میکنیم و اگر سکه روی لبهاش ایستاد میریم درس میخونیم!
-18 ترکه خبر داغ میشنود، گوشش میسوزد!
-19 موشه وارد داروخانه شد و گفت: آقا مرگ من دارید؟
-20 ترکه چهار تا قالب صابون میخوره تا به مرز خودکفایی برسه!
-21 ترکه نبض بیمار را گرفت و گفت: نمیدانم مریض مرده یا ساعت من خوابیده!
-22 در نیویورک خانم مستر اسمیت رفت پیش وکیل دادگستری و گفت: من میخوام از شوهرم طلاق بگیرم. وکیل گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد... فعلا دوهزار دلار بدهید تا ترتیب کارتان را بدهیم. خانم گفت: زکی! 500 دلار میگیرند که او را بکشند، چرا دو هزار دلار بدهم؟
-23 ترکه عینکش را دور دستش چرخاند و بعد به چشمش زد، سرش گیج رفت، نزدیک بود بیفته!
-24 ببینم، داداش شما چیکاره است؟ راننده است، ?روی? ماشین بابام کار میکنه، داداش شما چطور؟ داداش من مکانیکه، ?زیر? ماشین مردم کار میکنه!
-25وقتی زنت خونه نیست چه کار میکنی؟ استراحت. وقتی هست چی؟ استقامت!
-26ترکه میخوره زمین، کمونه میکنه بعدش تو کلانتری میگه: من رضایت نمیدهم!